- بی میلی(مَ / مِ)
انحراف نداشتن. گردش نداشتن بسویی. چفسیدگی نداشتن.
معنی بی میلی - جستجوی لغت در جدول جو
- بی میلی
بتکنی بتکندن
- بی میلی
بی رغبتی، دلزدگی، سردی، نفرت
متضاد: تمایل، علاقه مندی
متضاد: تمایل، علاقه مندی
- بی میلی
التّردّد
- بی میلی
Disinclination, Reluctance, Unwillingly
- بی میلی
désinclination, réticence, à contrecœur
- بی میلی
kutokuwa na hamu, kupinga, bila hiari
- بی میلی
بے رغبتگی , بے رغبتی , بادل نخواستہ
- بی میلی
অনিচ্ছা , অনিচ্ছা , অনিচ্ছাকৃতভাবে
- بی میلی
내키지 않음 , 꺼림 , 마지못해
- بی میلی
isteksizlik, isteksizce
- بی میلی
不快 , 嫌々 , いやいやながら
- بی میلی
חוסר רצון , סֵרוּב , ללא רצון
- بی میلی
अनिच्छा , अनिच्छा , अनिच्छा से
- بی میلی
ketidaktertarikan, keengganan, dengan enggan
- بی میلی
ความไม่เต็มใจ , ความไม่เต็มใจ , อย่างไม่เต็มใจ
- بی میلی
afkeer, tegenzin, met tegenzin
- بی میلی
desinterés, reluctancia, de mala gana
- بی میلی
disinclinazione, riluttanza, controvoglia
- بی میلی
desinteresse, relutância, de má vontade
- بی میلی
不愿意 , 不情愿 , 不情愿地
- بی میلی
niechęć, niechętnie
- بی میلی
небажання , неохота , неохоче
- بی میلی
Abneigung, Widerwillen, widerwillig
- بی میلی
нежелание , неохотно
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مَ حَلْ لی / مَ حَ)
لغت نامه دهخدا
بی اعتنائی و ناپذیرایی. (ناظم الاطباء).
- بی محلی کردن، بی اعتنایی کردن. اعتنا نکردن بقصد تحقیر به کسی. (یادداشت مؤلف).
- بی محلی کردن، بی اعتنایی کردن. اعتنا نکردن بقصد تحقیر به کسی. (یادداشت مؤلف).
دهی است از دهستان مکاوند بخش هفت گل شهرستان اهواز، دارای 250 تن سکنه، آب آن از چشمۀ تلخ و چاه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند، این آبادی را سابقاً گردبیشه می نامیده اند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
فقر، نداشتن ثروت و مال، تهیدستی، ناداری:
شد ز بی مکسبی و بی مالی
ملک شه از مؤدیان خالی،
نظامی
شد ز بی مکسبی و بی مالی
ملک شه از مؤدیان خالی،
نظامی
(مِ)
لغت نامه دهخدا
بی مانندی. بی عدیلی. بی همتایی. بی بدیلی:
دری دیدم بکیوان برکشیده
به بی مثلی جهان مثلش ندیده.
نظامی
دری دیدم بکیوان برکشیده
به بی مثلی جهان مثلش ندیده.
نظامی
بی اعتنایی، بی التفاتی، عدم توجه
متضاد: اعتنا، التفات
متضاد: اعتنا، التفات
